ادعا نمیکنم که مطالعات فلسفی زیادی داشته ام اما همواره نگاه فیلسوفانه را دوست داشته ام و از همه بیشتر شیفته الگوی دیالکتیکی هگل بوده ام. اما این الگو چیست؟
دیالکتیک (به یونانی: διαλεκτική) به معنای مباحثه و مناظره است، دیالکتیک یکی از ادوات فلسفه و نظریهای درباره سرشت منطق است، پیشینه تفکر دیالکتیکی به یونان باستان و به طور مشخص به نظریات سقراط باز میگردد (هرچند نظریهای دیگر آغاز دیالکتیک را به یوهان فیشته در قرن ۱۸ میلادی نسبت میدهد) و در فلسفه هگل به اوج خود میرسد.
دیالکتیک یک واژۀ قدیمی یونانی است. پلفولکیه در رسالۀ دیالکتیک میگوید: «کلمۀ دیالکتیک در اصل از ریشۀ یونانی مشتق شده است و بدین ترتیب مفهوم دیالکتیک ردّ و بدل ساختن کلمات و دلائل و گفتگو و مباحثه را معنی میدهد». وقتی کلمۀ دیالکتیک را بهصورت مصدر به کار میبریم، معنای آن مذاکره و صحبت و مجادلهکردن میباشد؛ و وقتی آنرا بهصورت صفت به کار میبریم، معنای آن چیزی استکه مربوط به مباحثه است و مخصوصاً مجادلهای است که بین دو نفر باشد؛ و وقتی بهصورت اسم به کار رود، مفهوم آن فنّ مباحثه و مجادله میباشد. بنابراین دیالکتیک از کلمۀ دیالوگ و به معنای گفتن و نطق است؛ از اینرو، برخی علم کلام را ترجمۀ دیالکتیک میدانند، مانند منطق که ترجمۀ لوژیک است.
و امّا معنای اصطلاحی آن، رسیدن به حقایق و اثبات هدف از طریق کشف و تعقیب تناقضها در فکر و سخن است. مشهورترین مباحثۀ دیالکتیک روش سقراط است؛ سقراط با این شیوه تناقضات سخن حریف را کشف میکرد و بر او پیروز میگشت.
بعد از ارسطو، این اصطلاح گاهی در معنایی نزدیک به ارسطو و گاهی در معنایی عامتر که شامل روشهای اثباتی و برهانی هم میشده است به کار رفته است و داستانی دراز پیدا کرده است.
هگل در مباحث خود، تناقض را وارد مفهوم دیالکتیک کرد و از نظر هگل تناقض شرط اساسی فکر و موجودات است؛ یعنی دیالکتیک جریانی استکه تمام هستی را در بر میگیرد، هم جریان فکر دیالکتیکی است و هم جریان طبیعت، و تناقض نیز شرط اساسی این جریان است. بنابراین دیالکتیک هگل عبارتست از: فهم پدیدههای عالَم و فعل و انفعالات هستی بر اساس کشف قانون تناقض و تضاد، و اعتقاد به این اصل که از جنگ میان دو نقیض یک پدیدۀ تازه میزاید؛ و اعتقاد به این که جنگ میان أَضداد أَبدی و همه جایی است و هر پدیده نقیض خودش را جبراً در خود پدید میآورد.
بنابر نظر هگل، دیالکتیک بر یک سهپایه مبتنی است:
1) تز
2) آنتیتز
3) سنتز
نمونۀ دیگر جامع سیاسی فرانسه است که مرحلۀ تز آن نظام سلطنتی در کشور فرانسه بود و مرحلۀ بعد که آنتیتز نیاز داریم انقلاب کبیر فرانسه رخ داد و مرحلۀ سوّم که سنتز است همان امپراطوری ناپلئون بود؛ یعنی خود نظام سلطنتی، ضدّ خود را پرورش میدهد که همان انقلاب باشد و سنتز آن، امپراطوری ناپلئون شد. به این ترتیب دیالکتیک در دوران هگل مفهوم جدیدی پیدا کرد و دیالکتیک به قدیم و جدید تقسیم شد که وجه تمایز آن دو ردّ یا قبول اجتماع ضدّین است.
در ادامه چند پاراگراف از کتاب دنیای سوفی را که دیالیکتیک هگل را بیان میکند آورده ام:
سنتز کانت حال خود نقطه آغاز زنجیره دیگری×تامل و تفکر و سه پاه دیگری،می شود. زیرا هر سنتز را آنتی تز تازه ای نقض خواهد کرد.
«…تزی عرضه کردند. چون زن هما کم کم شروع به یورش کرده بودند. آنجا که همه همعقیده اند. نیازی به ابراز عقیده نیست. و هر چه اینا بیشتر و ناشایسته تر درباره حقارت زنان اظهار نظر کردند، نقض نظر آنها قوی تر شد.»
«می توان گفت صلاح انسان در آن است که مخالفان توانمند داشته باشد. هر چه اینها زیادتر افراط بورزند، با واکنش شدیدیتر رو به رو می شوند. مثلی هست که هرچ بیشتر آب به آسیاب بریزند تندتر میچرخد»
منابع:
http://www.sare40gis.blogsky.com/22
دنیای سوفی
سارا بقالیان
درود بر شما / کوتاه / خلاصه / مفید و از همه مهم تر مفهوم بیان کردید و گلچین هایی درست، چرا که بحث فلسفه همیشه برای عامه پیچیدگی هایی دارد و اگر بحث تز انتی تز سنتز را بتوانیم رایج تر بیان کنیم شاید فرهنگ نقد رو در عامه ی مردم بالا ببریم و موجبات ارتقا و پیش رفت رو فراهم کنیم.