تعطیلات عید نوروزی فرصت خوبی برای افزایش معلومات است.خصوصا اگر به تازگی شروع به مطالعه رشته علمی جدید کرده باشید.با توجه به اینکه مدتی است به صورت علمی مطالعه در مورد طراحی صنعتی را شروع کرده ام، به دنبال افزایش معلومات خود در این زمینه هستم. شناخت گرایش های هنری یکی از موارد مورد نیاز طراحان صنعتی است. کتاب گرایش های هنری تالیفت استفان لیتل با ترجمه مریم خسروشاهی توسط انتشارات آبان در سال ۱۳۸۸ منتشر شده است(نام انگلیسی کتاب Understanding Art می باشد )
. ۳۰ اسفند ما را به خواندن این کتاب اختصاص دادم.
یادداشت هایی که خودم از این کتاب گردآوری کرده ام را در ادامه می نویسم:
این کتاب گرایش های هنری را در قالب دوران های زیر بررسی می کند:
- رنسانس
- باروک و رکوکو
- قرن نوزدهم
- مدرنیسم
- پست مدرنیسم
رنسانس به معنای تولد دوباره است و در جریان شرت هنر و فرهنگ غرب به دوره ای گفته می شود که از ۱۳۰۰ میلادی آغاز و در ۱۶۰۰ به پایان می رسد.جریان های متعدد و متناقضی بر این دوره حاکم بودند.
کلمات کلیدی دوران رنسانس: نظم، تقارن و تناسب٬ پرسپکتیو
دیسنیو (Disegno) اصطلاحی است که برای توصیف هنری به کار می رود که بیش از تقلید یا کپی برداری از الگوی طبیعی با قوه تخیل هنرمند شکل گرفته باشد.
کلاسیسیسم
بسیاری از هنرمندان رنسانس قرون وسطی را با انحطاط فرهنگی مرتبط می دانستند و بنابراین از سبک های هنری آن فاصله میگرفتند. برونلسکی و آلبرتی معماری گوتیک را ترک و اصلاحات معماری کلاسیک را مجددا برقرار کردند.
-مونومنتالیسم: با نشانه هایی چونمقیساس بزرگ و گسترده وسیع موضوعات و مضامین و تمایل به نمایش مفاهیم ماندگار مشخص می شود.
لئوناردو داوینچی نخستین کسی بود که به «پرسپکتیو جوی» دست یافت. این واژه را خود او ابداع کرد. در ادراک ما از دنیا، اشیایی که دورتر هستند به دلیل تاثیر جو به نظر کمرنگ تر و آبی تر می رسند.
باروک:هنر و فرهنگ قرن هفدهم را با عنوان «باروک» نام می برند.در ابتدا این اصلطاح برای تحقیر کردن آثری که به نظر می رسید فاقد تناسبات کلاسیک هستند مورد استفاده قرار گرفت.
آنچه که هنر باروک را متمایز می سازد تاکید آن بر حرکت تغییر شکل و دگرگونی است. به ویژه در بدن و احساسات انسان همچنین باروک واکنشی در برابر منریسم بود.
هنر باروک احساسات بیننده را جلب می کند و اغلب آنها را زیر نفوذ خود میگیرد و ماهرانه از آنها بهره برداری می کند.
محرک جنبش نئوکلاسیسیسم عدم پذیرش رکوکو بود و ارتباط قوی میان آن و آکادمیسیسم وجود داشت.
قرن نوزدهم: در این قرن هنرمندان به شکل فزاینده ای صلاحیت و اقتدار آکادمی های هنری را رد کردند و با تردید و دلسردی بیشتر در مقابل هنر تجاری که سلیقه محافظه کارانه بورژوازی در آن نقش عمده ای را ایفا می کرد واکنش نشان دادند.
امپرسیونیست ها درخشش رنگ را جانشین خط و شکل کردندُ رنگ هایی که دریافت های آنی(امپرسیون) از ظاهر را بیان می کردند بی آنکه انجماد اشیا را به تصویر کشند.همچنین آن ها در فضای باز و هوای آزاد به نقاشی پرداختند و بدین تریتب سنت آکادمیک مبنی بر کار در کارگاه را از طراحی های مقدماتی رد کردند.
سزان ، وان گوگ و گون را می توان از نیاکان گرایش های هنری قرن بیستم دانست.
رومانتیک : به هر اثر هنری اطلاق می شود که در آن کیفیت درونی از قبل احساساتُ روحیات و شهود غالب هستند.

درخت کلاغ ها اثر رومانتیک کاسپار داوید فردریش هنرمند آلمانی این درخت خشکیده و مرده به نظر می رسد اما در مقابل غروب یا طلوع قرار دارد و بخشی از چرخه طبیعت را بیان می کند.
https://en.wikipedia.org/wiki/File:Edouard_Manet_-_Olympia_-_Google_Art_Project_3.jpg
نقاشی اولمپیا، ادوارد مانه
زنی که به جای گذشته کلاسیک یادآور خیابان های پاریس بود.

رقص در دولگات اثر آگوست رنوار با استفاده از ترکیب ضربه های آزاد و محو قلمو حس کرتی دائمی متناسب با رقص را القا می کند.
در مدرنیسم مطالعه هنرمند در باب بینش خود برترین نکته به حساب می آمد
هنر در مدرنیسم به ابزار کشف حقیقت تبدیل شد.
بسیاری از کانستراکتیویست ها در مجموع از محو شدن هنر در صنعت استقبال کردند.
گروه پل و سوار آبی اعتقاد داشتد باید جامعه را تطهیر کنند( اکسپرسیونیسم)
مینمالیست ها اغلب طرفدار استفاده مکرر از عنصری هستند که از نظر شکلی ساده و یکپارچه باشد.
پست مدرنیست ها اعتقاد کمتری به ناخودآگاه دارند.
دیدگاهتان را بنویسید