امسال نیز مانند رسم چند سال گذشته در هیچ دوستی نبود که به جشن تولدم بیاید. نه اینکه هیچ دوستی نداشته باشم اما سختی روزگار دوستی ها را نیز سخت تر کرده است. هم خود جشن تولدی تدارک ندیدم هم میدانستم برخی دوستانم به شدت مشغولند با این حال اعتراف می کنم که دلم یک جشن تولد درست و حسابی میخواهد هر چند که هنوز هم فلسفه جشن تولد را نفهمیدم، شاید انسان باید وقتی جشن تولد بگیرد که به دستاوردی بزرگ رسیده است. جز مدارک متعدد و اداره یک کسب و کار چه دستاوردی در زندگی داشته ام؟ هنوز هیچ کدام از برنامه های بزرگم برای این دنیا عملی نشده اند پس شاید برای همین است که وقت جشن تولد نرسیده است.
با این حال برای خودم یک کادوی خوب سفارش دادم، کتابخوان فیدیبوک، این کتابخوان با قیمت ۵۵۰ هزار تومان خریداری کردم و به عنوان کادوی تولد به خودم هدیه دادم. همراه آن یک گیفت کارت ۱۰۰ هزار تومانی برای خرید کتاب از فروشگاه فیدیبو عرضه شده است. حوصله بحث درباره اینکه چرا به جای کیندل این کتابخوان را خریدم و دفاع از آن را ندارم. با این حال در این چند هفته ای که از خرید آن میگذرد از آن رضایت دارم. شنیده ام قیمت آن به تازگی ۵۹۹ هزار تومان شده است که احتمالا با شلوغ کاری های ارباب تنگه ها بیشتر هم خواهد شد چراکه در زمان نگارش این یادداشت قیمت دلار به ۹ هزار تومان رسیده است.
اما برویم سراغ اصل مطلب و آن پرداختن به کتاب روح پراگ نوشته ایوان کلیما نویسنده اهل کشور چک است. یکی از کتاب هایی که با گیفت کارت همراه فیدیبوک خریدم این کتاب بود. پیش از آنکه با تاریخ و تمدن چک آشنا شوم بدون هیچ دلیل مشخصی علاقه خاصی به ماجراجویی در شهر پراگ داشتم وقتی با تاریخ این کشور و بهار خونین پراگ آشنا شدم علاقه ام به دیدن پراگ بیشتر شد. از این رو هر چیزی که مربوط به پراگ باشد برای من جذاب است حتی با آنکه شنیده ام مردم این کشور به خاطر اینکه سال ها اسیر بهشت موعود کمونیسم بوده اند افسرده و سرد هستند هنوز هم لحظه شماری میکنم که روزی برسد که بتوانم به پراگ سفر کنم.
کتاب روح پراگ را هم برای همین تعلق خاطر بی جهت به پراگ خریدم اما حالا با خود میگویم کاش زودتر آن را خریده بودم. نویسنده کتاب تجربه زندگی در دموکراسی قبل از جنگ جهانی دوم، زندگی در اردوگاه های آلمان نازی، تحصیل و تحقیر در حکومت استالینیستی و تنفس در فضای پس از انقلاب مخملی در چکسلواکی را داشته است. این کتاب شامل مقالاتی است که نگاه او را به سیاست، هنر و ادبیات بیان می کند. نویسنده حداقل به صورت شعاری نسخه ای را به خواننده تجویز نمیکند اما با بیان جزییات و حقایق چشم و گوش خواننده را باز می کند.
برای من که اعتقاد دارم تفکرات چپ گرایانه در ۱۰۰ سال اخیر نقش عمده ای در سختی های مردم ما داشته است، بیان او از تاریکی های زندگی در بهشت موعود سوسیالیست ها بسیار ارزشمند بود چراکه مطالعه آن به ما کمک میکند که خود را برابر وعده های خیالی سیاستمداران سوسیالیست بیمه کنیم. خیلی خوب است که در جامعه هیچ فقیری نباشد خیلی خوب است که همه چیز خوب باشد اما این سیاستمداران با وعده خلق دنیایی عاری از هر گونه زشتی ، زشتی ترین کابوس را که یک فرد می تواند به آن فکر کند برای پیروان خود خلق می کنند.
نکته جالب دیگر در این کتاب اشاره به سقوط اخلاقی نویسندگان در اندیشه های چپ گرایانه و چشم پوشی بر رنج مردمان است. آنجا که مینویسد «ماکسیم گورکی، حتی پا را فراتر گذاشت.مقامات مسئول از او دعوت کردند به اردوگاه کار اجباری در جزایر سالاویتسکی برود و از آن جا بازدیدی به عمل آورد. گورکی پذیرفت و گزارشی طرح گونه از این دیدارش عرضه کرد. در چشم او اردوگاه های کار اجباری نهادی برای بازآموزی افراد بود که در آن شیوه های کار آموزشی در آزادترین شرایط به کار گرفته می شد.
از سوی دیگر وقتی گورکی با نارضایتی متوجه شد که عده ای زندانی سیاسی هم در این اردوگاه ها هستند با برچسب زدن وجدانش را آرامش بخشید و نوشت» ضدانقلابی هایی احساساتی ، سلطنت طلبان و آن هاییی که پیش از انقلاب صدها تن سیاه خوانده می شدند.اینان طرفداران تروریسم ، جاسوس های اقتصادی و همه علف های هرزی بودند که دست تاریخ آن ها را وجین کرده بود…
طبق ادهایی که بعد ها الکساندر ساژنیتسین مطرح کرد، یک زندانی چهارده ساله به گروکی هنگام بازدیدش از اردوگاه، از وحشتهای زندگی در اردوگاه گفته بود. گورکی آن ساختمان زندان را ترک کرد و گریست…به محض آنکه کشتی بخار حامل گورکی لنگر کشید آن پسرک را تیرباران کردند...»
نویسندگان چپگرا ابتدا با ادبیاتی که رو به سوی بیرون دارد، و معمولا فریبنده است و به خواننده امیدذهایی کاذب میدهد تمرکز خوانندگان را از زندگی درونی به آرمان هایی تمامیت گرایانه معطوف کردند سپس وقتی هم که دیدند وعده هایی که به خواننده داده اند سراب بوده است سکوت کرده و سعی در تثبیت حاکمیت کردند. آیا فقط کسی که یک بمب به خود میبندند و خود را منفجر میکند از نظر اخلاقی سقوط کرده است چهره ای زشت دارد یا افرادی نظیر این نویسندگان که چندین ملت را فریب داده و برای چند دهه اسیر ناکامی و رنج کرده اند نیز زشت قلمداد می شوند؟ آيا باید صرفا به خاطر ذوق و قریحه ای که در خلق آثار ادبیشان داشته اند ستایش شدگان تاریخ بمانند؟ اگر این طور باشد بسیاری از عملیات های تروریستی نیز با خلاقیت و ابتکار خاصی طراحی شده اند….
اگرچه شاید این طور برسد که من نیز به اندیشه ای که با آن مخالف میکنم برچسب زده باشم اما من به دنبال مجازات کسی نیستم بلکه هدف از این توصیف این بود که چراغی روشن شود و دوباره خوانندگان آثار این افراد در سیاه چاله های اندیشه های آن سقوط نکنند…..
نکات جالب این کتاب بسیار بیش از آن چیزی است که در این یادداشت به آن اشاره کردم
دیدگاهتان را بنویسید